پرستو کوچولو

یلدا مبارک

سلام عزیزترینم دومین شب یلدات مبارک باشه انشاالله صدتا یلدا رو ببینی و همیشه شاد و خوش باشی                                                                                               &...
29 آذر 1391

مامان غرغرو

سلام امروز این دومین پستیه که می گذارم حالا که می نویسم ساعت یک وبیست دقیقه نیمه شبه ومن از استرس بی خوابی گرفتم و نتونستم بخوابم هوای اردبیل هم که قربونش برم طبق معمول طوفانیه و صدای باد رعشه تو وجود آدم می ندازه از طرفی هم که رامین تو راهه و  نزدیک مرز برف اومده اونها که اصولا ساعت 12 مرز و رد می کردن هنوز یکساعتی تا مرز راه دارن منم یک ساعتی بود که تماس می گرفتم ورامین جواب نمی داد و خدا می دونه که داشتم دیوونه می شدم تا اینکه همین الان گوشیش و جواب داد نگو روی سایلنت بوده و آقا هم خواب بوده من نمی دونم خدا به مردها چقدر بی خیالی داده تو شرایطی که من اینجا پرپر می زنم آقا به راحتی خوابیده و انگار نه انگار خدایا به من صبر بده ...
22 آذر 1391

عکسیه عکس کیه لناییه

لنا و کتاب وق وقو      برای دیدن باقی عکسها لطفا به ادامه مطلب بروید   چه حالی می ده ادم با شیشه شیر بخوره خونه بابابزرگ امیر حسین ولنا در حال دیدن تلویزیون ببین کتابم از خودم بزرگتر اه دارم می رم دد هی من گرفتی به عکس   ...
21 آذر 1391

آیا دنیا در 21 دسامبر به پایان می رسد

سلام عسل خانومم نمی دونم از کجا باید شروع کنم یک دفعه می رم سر اصل مطلبی که می خوام بگم چند روز پیش شنیدم که می گن 21 دسامبر جهان به پایان می رسه راست ودروغش و نمی دونم ولی خیلی این موضوع فکرمو مشغول کرد دیروز رفتم چند تا از سایت ها رو که در مورد این موضوع نوشته بودند خوندم و باز هم به هیچ نتیجه ای  نرسیدم چون هر کدوم از اونها با استدلالهای خودشون سعی کردند که این موضوع را توضیح بدن بعضی ها براساس پیشگوییهایی که شده وبعضی از سازمان فضایی ناسا و بعضی ها از قرآن مجید استدلالهایی کردند حالا اصل موضوع اینه که وقتی با خودم فکر می کنم که اگه این خبر شایعه نباشه و درست باشه چی می شه تنم به لرزه می افته از مرگ اصلا نمی ترسم ولی از عذاب و...
20 آذر 1391

درد دل مامان با دختر نازش

سلام عزیز مامان حالا که می نویسم ساعت30 ،12  نیمه شبه دوباره مثل آخر هفته های قبل من و تو باهم تنهاییم البته شما خوابی و منم دلم خیلی گرفته بعضی وقتها دلم یک کمی برای خودم می سوزه خیلی تنهایی اذیتم می کنه بابا هم که رفته یکساعت پیش زنگ زدم گفت که به مرز رسیده هر وقت که بابات می خواد بره ترکیه من افسردگی می گیرم و از اون بدتر نگرانی و استرس که بهم رو می یاره تا اون برسه و خبر بده که رسیده من می میرم و زنده می شم می دونم این رفتارم خیلی بده و فقط خودمو دارم داغون می کنم ولی دست خودم نیست مخصوصا که توی این شهر تنها هستم و غریب هیچ کس اینجا برام جای خانوادمو نمی تونه بگیره امشب یاد سال اولی افتادم که اومدم اردبیل یعنی تقریبا 7 سال پیش که ...
9 آذر 1391

عاشورا تاسوعای 91

سلام عاشورا تاسوعای امسال هم تموم شد وما هم خدا رو شکر تونستیم نذر گوسفند لنا رو ادا کنیم خدا کنه سالهای سال بتونیم  همینطور این نذر و ادا کنیم وخدا هم بما کمک کنه در ضمن امسال لنا جون رو به مراسم شیرخوارگان هم بردم البته این هم نذر بود که عکسهاشو می گذارم قبلا توی پستهای قبلی نوشته بودم که برای چی گوسفند رو نذر کردیم ولی الان دوباره می گم که ما وقتی منتظر نی نی کوچولو بودیم وحدود دو سال از خدا نی نی می خواستیم ولی شاید خدا ما رو لایق نگهداری یکی از فرشته کوچولوی های خودش نمی دونست برای همین روز عاشورا بود که بابا از خدا خواست که اگه سال بعد عاشورا ماهم یک نی نی داشته باشیم هر سال براش دو تا گوسفند در روز تاسوعا قر...
8 آذر 1391
1